ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
کاش می داشتی از حال دل ما خبری
کاش می بود تو را سوی محبان نظری
کاش زین آتش سوزان که بود در دل ما
ذره ای داشت بدان قلب سیاهت گذری
بر این روشنگری کرده عیان آشفته جانش را
به اشک گرم می گرید چو این دیوانه می سوزد
دل خونین من ز آشفتگی هایش به درد آمد
که می بینم به بزم غیر صاحبخانه می سوزد
The boy who loves a beautiful girl, Whose beauty takes his breath away, Feels something he cannot unfurl, And yet, he's afraid to say.
He watches her from afar, Enamored by her every move, But his fear keeps him barred, From confessing his love so true.
The girl with an angelic face, Is unaware of her admirer's plight, And the boy's heart starts to race, When she comes into his sight.
He's smitten by her stunning grace, And mesmerized by her lovely smile, But he's ashamed to show his face, And talk to her for a little while.
He's captivated by her charm, And besotted by her every word, But his fear does him harm, And his love remains unheard.
.Oh boy, don't be afraid to speak, And let the girl know how you feel, For love is not for the meek
پسری که عاشق دختری زیباست، که زیبایی اش نفسش را می بندد، چیزی را احساس می کند که نمی تواند باز کند، و با این حال، از گفتن می ترسد.
او را از دور تماشا می کند، شیفته هر حرکت او می شود، اما ترس او را از اعتراف به عشق خود باز می دارد.
دختری با چهره ای فرشته ای از وضعیت اسفبار ستایشگر خود بی خبر است و وقتی به چشمان پسر می آید قلب پسر به تپش می افتد.
او تحت تأثیر لطف خیره کننده او قرار گرفته است، و مسحور لبخند دوست داشتنی او شده است، اما از نشان دادن چهره خود و صحبت کردن با او برای مدت کوتاهی خجالت می کشد.
او اسیر جذابیت او شده است، و هر کلمه او را درگیر می کند، اما ترسش به او آسیب می زند، و عشقش شنیده نمی شود.
ای پسر از حرف زدن نترس و بگذار دختر احساست را بداند زیرا عشق برای حلیم ها نیست